میخواهمت
مثل رود که دریا را
مثل ابر که رعد را، که برق را
مثل شاخه که پرنده را، مثل پرنده که شاخه را
معنای بودنی، معنای جاودانگی
همیشگی و هر لحظه تازه
تولد و مرگ
پیوند ناپیوستنیهاست لبخندت
آن لحظه که شعله میکشد اشک در چشمانت
و بغض در گلویت
و آن لحظه که پسش میزنی
جان منست که بر لب می آید و بر نمی آید، از تنی که غوطه میخورد میان دریا
و نمیداند میماند یا میرود، و زندگی دیگری را ورای بودن و نبودن تجربه میکند
میخواهمت بیش از زندگی، ورای بودن و نبودن
اینها برای کسانی غیر از ماست
برای کسی غیر از تو
میخواهمت
همچون پرنده که پرنده بودن را
همچون رویش که شاخه را
مثل آغاز که انجام را
درباره این سایت